جدول جو
جدول جو

معنی شکم پرور - جستجوی لغت در جدول جو

شکم پرور
شکم پرست، پرخور
تصویری از شکم پرور
تصویر شکم پرور
فرهنگ فارسی عمید
شکم پرور
(اِ)
شکم پرست. شکم بنده. (آنندراج). مبطان. بطن. (یادداشت مؤلف) :
بوالهوس را زآن لب شیرین نظر بر نشئه نیست
این شکم پرور برای نقل صهبا می خورد.
صائب تبریزی (از آنندراج).
رجوع به مترادفات کلمه شود، شهوت پرست. نفس پرور. عیاش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
شکم پرور
شکم پرست پر خور
تصویری از شکم پرور
تصویر شکم پرور
فرهنگ لغت هوشیار
شکم پرور
پرخوار، شکم بنده، شکم خوار، شکمو
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شکم روه
تصویر شکم روه
اسهال، دفع مدفوع به صورت شل و آبکی که منجر به کم شدن آب بدن می شود، هیضه، رانش، بیرون روه، تردّد، زحیر، شکم روش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکم روش
تصویر شکم روش
اسهال، دفع مدفوع به صورت شل و آبکی که منجر به کم شدن آب بدن می شود، تردّد، بیرون روه، هیضه، شکم روه، زحیر، رانش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غم پرور
تصویر غم پرور
آنکه پیوسته در غم و اندوه باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دام پرور
تصویر دام پرور
پرورش دهندۀ حیوانات اهلی مانند گاو و گوسفند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکم پرست
تصویر شکم پرست
ویژگی کسی که به خوردن غذاهای خوب علاقه دارد، شکم بنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستم پرور
تصویر ستم پرور
کسی که ظالم را حمایت کند و ظلم و ستم را رواج دهد، ستمگر، ظالم، بیدادگر، جبّار، ستمکار، گرداس، جائر، ستم کیش، ظلم پیشه، جفا پیشه
فرهنگ فارسی عمید
(چَ / چِ)
شکم بزرگ. بزرگ شکم. بطین. (یادداشت مؤلف). شکم بزرگ. (التفهیم ص 328). شکم گنده. بطین. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(شِ کَ رَ وِ)
شکم رو. اسهال. (ناظم الاطباء). پیچاک شکم. شکم روه. بیرون روه. اختلاف. تردد. اطلاق. (یادداشت مؤلف). اسهال. شکم رو. دفعمواد دفعی از روده به صورت مایع و مخلوط با ترشحات نسج پوششی روده به دفعات زیاد در شبانه روز. شکم روش اگر با خون آمیخته باشد آنرا اسهال خونی نامند و اگر با درد همراه باشد دل پیچه نامیده میشود. معمولاً در اسهال همه عوارض با هم دیده میشوند. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به شکم رو، اسهال و مترادفات دیگر شود
لغت نامه دهخدا
(شِ کَ رَ وَ / رُ وِ)
شکم رو. شکم روش. اسهال. (یادداشت مؤلف). رجوع به مترادفات کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
پروردۀ غم. آنکه پیوسته در غم و اندوه باشد: خواهر غم پرور
لغت نامه دهخدا
نمک پرورده. نمک پرورد، نوکر و خدمتکار. (ناظم الاطباء). رجوع به نمک پرورده شود، نمک آلوده. (آنندراج). نمک آلود. به نمک آغشته:
دل است اینکه زخمش نمک پرور است
دل است اینکه زهرش پر از شکّر است.
ظهوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اُ طُ)
ابن البطن. شکم باره. (یادداشت مؤلف). پرخور و عبدالبطن. (ناظم الاطباء). شکم بنده. شکم پرور. (آنندراج) :
در آن سماط که منظور میزبان باشد
شکم پرست کند التفات بر مأکول.
سعدی.
شکم پرست ز معنی است دور کاسبان را
به است توبرۀ جو ز گوهرینه ستام.
میرخسرو (از آنندراج).
- امثال:
شکم پرست خداپرست نبود. (امثال و حکم دهخدا). رجوع به شکم باره و مترادفات دیگر شود.
، عیاش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ پَ)
غذایی کم ارزش که انسان را سیر کند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَسْ سُ وَ)
کرم پرورنده. کرم گستر. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کرم گستر شود
لغت نامه دهخدا
(نَ دَ / دِ)
کنایه از ظالم و ظلم کننده و ظلم روا دارنده. (برهان) (انجمن آرا) (مجموعۀ مترادفات ص 241)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
آنکه پیوسته غمگین و اندوهناک است. غمناک. اندوهگین، کنایه از برف ریزه های یخ بسته بود. (انجمن آرا ذیل خاتمه) :
الماس سوده بیخته، برطرف صحرا ریخته
تا هر که زو بگریخته، مجروح از آنش پاستی.
هدایت (صاحب انجمن آرا: خاتمه)
لغت نامه دهخدا
(خوَیْ / خَیْ / خِیْ / خُیْ کَ دَ / دِ)
پرورندۀ حیوانات اهلی. مربی دام. تربیت کننده دام یعنی حیوانات اهلی
لغت نامه دهخدا
(اُ دَ / دِ)
حکمت پژوه
لغت نامه دهخدا
(شِ کَ پَ وَ)
شکم پرستی. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به شکم پرستی و شکم پرور شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شکم پروری
تصویر شکم پروری
حالت و کیفیت شکم پرست پرخوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستم پرور
تصویر ستم پرور
ظلم کننده ظالم، ظلم روا کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غم پرور
تصویر غم پرور
آنکه پیوسته در غم و اندوه باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکم پرست
تصویر شکم پرست
آن که شکم خود را دوست دارد و همواره غذای لذیذ خواهد شکم بنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکم آور
تصویر شکم آور
شکم گنده بطین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکم روش
تصویر شکم روش
اسهال، بیرون روی، پیچاک شکم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرم پرور
تصویر کرم پرور
بخشش کننده سخی جواد
فرهنگ لغت هوشیار
نام بردارنامدار: چو رامین را بدید آن نام پرور نبودش دیده را دیدار باور. (ویس ورامین)
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه با نان و نمک و هزینه دیگری تربیت یافته: علی قلی خان شاملو... نمک پرورده آن خاندان (محمد میرزا) بود
فرهنگ لغت هوشیار
((~. رَ وِ))
دفع مواد دفعی از روده به صورت مایع و مخلوط با ترشحات نسج پوششی روده به دفعات زیاد در شبانه روز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شکم روش
تصویر شکم روش
اسهال
فرهنگ واژه فارسی سره
پرخوار، شکمباره، شکم بنده، شکمو، گرانخوار
فرهنگ واژه مترادف متضاد